ترانه ای به نام جاده چالوس

به گزارش تور روسیه ارزان، هزار چم تا مرزن آباد 40 کیلومتری راه است و ما باید با سرعت بیشتری برانیم تا قبل از ساعت چهار بعد ازظهر که جاده یک طرفه می گردد، این شهر را رد کنیم. یکی دو کیلومتری مانده به مکارود جاده فرعی سمت چپ نوید رفتن به روستای دلیر می دهد؛ 25 کیلومتر جهت فرعی به این روستای زیبا و آبگرم آن. ما اما مکارود را رد می کنیم و به مرزن آباد می رسیم تا فقط 25 کیلومتر با چالوس و انتهای جاده فاصله داشته باشیم. خیالمان که راحت می گردد،

ترانه ای به نام جاده چالوس

ترانه ای به نام جاده چالوس

نویسنده:محسن ظهوری/عکس: حسین کریم زاده

سفر به یکی از زیباترین جاده های ایران

هفت برادران

v سه تا از هفت برادران را اینجا می بینید. همان هفت سنگ معروفی که نرسیده به هزار چم، کنار پیچی از جاده چالوس قرار دارند و شده اند نشانه معروف این جاده زیبای ایران

مکانی برای جیغ

تونل ها از زیبایی ها و مشخصه های جاده چالوس هستند. هر بار که وارد آنها می شویم، صدای جیغ بچه ها را از اتومبیل ها می شنویم. صدای جیغ شان در تونل می پیچد و آنها کیف می نمایند.

سفره ای در کنار سد

سد کرج، رود خروشان و سرکش را اینجا رام نموده. برای همین هم کنار این سد شده یکی از برترین مکان های سرگرمی در این جاده. در کنار رود آرام شده پشت این سد، برخی ها ماهیگیری می نمایند و برخی هم سفره ای پهن می نمایند تا صبحانه یا نهار بخورند.

مقصد، جاده

روایت سفری یک روزه از ابتدا تا پایانی جاده چالوس

بی رحم و زیبا. شاید این برترین توصیف برای جاده ای باشد که زیبایی اش خیلی ها را به سمت خود کشانده و بی رحمی اش هم جان برخی از همان خیلی ها را به خطر انداخته. توصیف مناسب برای جاده چالوس همین بی رحم و زیباست. جاده ای که یکی از پرتردد ترین جاده های گردشگری ایران است و پیچ و خم هایش جزو خطرناک ترین جهتها برای رانندگی. جاده ای که فقط معروفیت داخلی ندارد و برای گردشگران خارجی هم نام آشناست . همین چند وقت پیش بود که مؤسسه گردشگری ماتادور به انتخاب خوانندگان سایتش، جاده چالوس را چهارمین جاده دیدنی دنیا معرفی کرد. جاده زیبایی که سفر در آن، مقصد نمی خواهد و خود مقصد است. 78 سال است که مقصد است؛ از زمان ساختش. جاده ای حدوداً 150 کیلومتری، با آینه های معروف کنار پیچ هایش برای جلوگیری از تصادف و بی شمار تابلوی اعلام خطر؛ از سرعت خود بکاهید، جاده لغزنده است، سبقت ممنوع؛ خطر سقوط، پیچ خطرناک، حداکثر سرعت 40 کیلومتر، با دنده سنگین حرکت کنید اما با این همه خطر، چه چیزی این همه مسافر را برای سرگرمی به جاده چالوس می کشاند؟ جواب در دو کلمه خلاصه می گردد: زیبایی و هیجان؛ طی کردن راهی زیبا و خطرناک در جهتی زیبا و خاطر انگیز.جاده چالوس چهار منزلگاه دارد، چهار منزلی که مسافران، هر کدام به اشتیاق یکی از آنها پا در راه می گذارند؛ اول تا سد کرج است، پس از تونل کندوان، پایان هزار چم و رسیدن به چالوس. چالوسی که هم پایان جهت است و هم آغاز دریا. دریایی که واقعاً برترین پایان برای طی کردن این جهت است. برای ثبت دیدنی های این جاده زیبا و بی رحم، ما هم روز آدینه ای دست به کار شدیم تا سفری در این جهت داشته باشیم. با تحریریه سرزمین من به سفری بیایید از پایان تا ابتدای این جاده، نه برای رسیدن به مقصدی خاص، برای گذر از آن و ثبت زیبایی هایش. بهانه سفر، خود جهت است و مقصد هم همان.

سر سبزی خبر از ورود به جاده می دهد. سفر از همان صبح زود و ابتدای جاده با طبیعت سر سبز آغاز می گردد. سمت چپمان دیواره کوه است و سمت راستمان باغ ها یا گذرهایی به روستاهای اطراف. برای خیلی از مسافران، جاده چالوس یا سفری یک روزه است تا حول و حوش سد و نشستن در باغ های پیش و پس آن یا رفتن تا پایانی آن که دریای خزر است و دیدن جاذبه های بین راه؛ مثل ما که از ابتدای جهت در شهر کرج سفر جاده ای خود را آغاز می کنیم و می دانیم که این باغ ها و درخت ها تا پایانی سفر با ما می مانند.

بی رحم و زیبا

اولین چیزی که جلب توجه می نماید و مثل طبیعت تا آخر سفر همراهمان است، زباله های گوشه و کنار جاده است.

انگار مسافران خیال می نمایند وقتی زباله ای را از اتومبیل بیرون می اندازند، قرار است ناگهان از زمین و زمان محو گردد. جالب است که به هر کس هم می گویم، از بودن این زباله ها می نالد. هر جا که برای عکاسی توقف می کنیم، به جز خطر سقوط و تصادف در جاده، باید مراقب انواع و اقسام زباله ها هم باشیم تا نوک تیز هایشان دخلمان را نیاورند. البته این توقف های پیاپی هم از مزیت سفر همراه عکاس است؛ مدام باید توقف کنیم تا عکاس از جاده و هرچه به آن مربوط است، عکاسی کند و در این بین من هم فرصتی برای بهتر دیدن حول و حوش جاده پیدا می کنم. البته این موضوع برای سفری که مقصدش جاده است مزیت به شمار میرود و گرنه جز عکاس، احتمالاً لذتی برای کسی نخواهد داشت. ترافیک از نزدیکی های آدران آغاز می گردد؛ همان جایی که بسیاری از گردشگران برای ماندن کنار آبشار معروفش به آنجا می فرایند. پلیس راه آن را که رد می کنیم، چراغ آمبولانسی کنار جاده جلب توجه می نماید. جاده زیبایی چالوس از همان ابتدا بی رحمی خود را به رخ می کشد؛ پراید سفیدی در حال سبقت با نیسانی برخورد نموده و به گوشه جاده پرت شده. سر نشینان زنده ولی زخمی اند، این یعنی این بار به خیر گذشته. به این جهت ناآشنا بوده. منظور راننده پا به سن گذاشته کناری ما، راننده پراید داغان شده است. می گوید سرگرمی در این جاده، احتیاط می خواهد؛ جهت مستقیم که نیست، هم باریک است و هم دو طرفه. جاده خطرناکی است.

پیش به سوی سد

جاده خطرناک چالوس، پیچ و خم دامنه سرسبز البرز را بالا می رود و ما هم به دنبالش. البته این پیچ و خم ها همه را مثل ما با خود نمی برد، برخی ها گوشه و کنار سرسبزش را برای خوردن صبحانه انتخاب نموده اند؛ زیراندازی انداخته اند و دور هم نان و پنیری می خوردند. امروز در این جاده خیلی ها سفر را باید یک روزه تمام نمایند تا صبح شنبه به سر کارشان بفرایند، برای همین هم جاده را زیاد پیش نمی فرایند. از یکی مقصد سفرش را می پرسم و می گوید روستای سپهسالار، حدوداً 15 کیلومتر بعد از سد کرج؛ هم خیلی خوش آب و هواست. هم امامزاده دارد. امامزاده ابراهیم (ع) را می گوید که به گفته خادم مقبره، از نوادگان حضرت علی (ع) بوده و سپهسالار لشکر حضرت معصومه (ع) در سفر ملاقاتشان با امام رضا (ع). مقبره ای زیبا در دل کوه، درون روستایی در پنج کیلومتری غرب جاده چالوس با آبشار و تنگه زیبایش. دوچرخه سوارها یکی یکی از کنارمان می گذرند. کنار قهوه خانه ای می ایستند و ما هم. دوازده نفرند و این طور که می گویند هر هفته این جهت را می فرایند تا شهرستانک و برمی گردند. می گویند آنجا هم هوای خوبی دارد و هم کاخ قاجاری شهرستانک را. به ما هم برای رفتن به آنجا توصیه می نمایند. عجله دارند، برای همین قمقمه هایشان را که پر آب می نمایند، دوباره راه می افتند.

ما البته روی یکی از تخت های قهوه خانه می نشینیم و برای صبحانه املت سفارش می دهیم. چای بعد از آن را که می خوریم، دوباره در جاده ایم. پیچی از کوه را که رد می کنیم، ناگهان سد کرج تمام قد از دره سمت چپمان سر بالامی نماید و خودی نشان می دهد. همان جایی که 41 سال پیش آلبر لاموریس فیلمساز شهیر فرانسوی برای فیلمبرداری قسمت های نو فیلمش باد صبا درباره طبیعت و تاریخ ایران با بالگرد در آن سقوط کرد و جان سپرد.

اولین پیچ تند

پیچ در پیچ کوه و دره را پایین و بالا می رویم؛ نه برای رسیدن به مقصد خاصی که برای لذّت بردن از همین پیچ ها و چشم انداز ها بین راه. این پیچ تند یکی از معروف ترین شان است، اولین پیچ تند و پیچ در پیچ جاده که مثل آن را در ادامه جهت زیاد می بینیم.

صدای خروش

از سد که فاصله می گیریم، رودخانه را به حالت اولیه اش تند وخروشان می بینیم، امّا این تندی هم زیبایی خاصی دارد. برای همین هم خیلی ها دل به صدا و خروشش می سپارند و کنارش چادر می زنند.

ماشین غذاخوری

جا برای نشستن و چادر زدن که نباشد، باز هم می گردد سفره را روی صندوق عقب اتومبیل گذاشت و غذایی خورد. روزهای آدینه، جاده چالوس آنقدر شلوغ می گردد که در جاهایی که می گردد اتومبیل را پارک کرد و گوشه ای نشست، جایی برای چادر زدن و سفره پهن کردن نیست.

سدی برای سرگرمی

عده ای کنار جاده چادر زده اند و عده ای هم کنار رودخانه قرار و آرام گرفته پشت سد، قلاب در آب انداخته اند تا برای سرگرمی، ماهی کولی صید نمایند. اینجا پشت سد کرج است و این دو گروه، هر دو برای سرگرمی آمده اند با یک فرق اساسی؛ تازه اتراق نموده های کنار جاده، پس از استراحت کوتاهی دوباره راه می افتند امّا ماهیگیرها از صبح زود آمده اند و تا ظهر هم می مانند و ماهی می گیرند. قبل از سد و بعد از سد جاده چالوس، یک تفاوت اساسی در روزهای تعطیل دارد؛ اگر قبل از آن تک و توک گردشگرانی برای استراحت اتراق نموده اند، بعد از آن به قول معروف جای سوزن انداخت نیست.

از سد می گذریم و تونل شماره پنج را رد می کنیم؛ تونل بلند و دست کندی که انگار بی پایانست. هر صد متر به صد متر دو طرفش کیوسک های تلفنی گذاشته اند برای پیغام های اضطراری. تونل تمام می گردد و دوباره رودخانه آرام پشت سد کرج با ماست. تابلوهای خطر ریزش کوه کم کم کنار جاده خودنمایی می نمایند. حفاظ های آهنی و بتونی بهمن گیر هم کنار جاده هستند برای جلوگیری از همین خطر. کمی مانده تا جاده فرعی پل خواب، کنار دیگران توقف می کنیم. باغات اطراف پر از مسافر است. همه کنار به کنار هم یا چادر زده اند و یا زیر انداز انداخته اند. برخی ها لم داده اند و چایی می نوشند یا میوه ای پوست می نمایند، برخی ها هم کنار رودخانه حالا خروشان نشسته اند. برخی ها هم راه فرعی کنار پل خواب را به سمت روستای ورزن رفته اند، جهت هفت کیلومتری خاکی و پر پیچ و خم به این روستا را طی می نمایند، از چشم انداز ها زیبای بین راه لذت می برند و در پایان آبشار زیبای روستا را که در داخل دره ای عمیق قرار گرفته است، به دیدن می نشینند.

بیشتر مسافران، جاده چالوس را زیاد دور نمی فرایند تا غروب بتوانند خانه باشند. ما امّا می رویم. قصدمان پایانی جاده است و باید قبل از چهار بعد از ظهر به مرزن آباد برسیم؛ روزهای آدینه از این ساعت به بعد جاده از چالوس به سمت کرج یک طرفه می گردد تا سیل گردشگرانی که جهت آمده را برمی گردند، راه رابند نیاورند.

بلند ترین و معروف ترین

نرسیده به آسارا که منطقه ای کوهستانی است، کنار باغی دوباره توقف می کنیم. خانم نوذری بازی والیبال دو پسر بچه را قطع می نماید و می گوید پا کوبیدن شان ریشه درخت ها را از بین می برد. صاحب باغ است و از کسانی که آنجا اتراق نموده اند، در ازای زمانی که بمانند پول می گیرد؛ تا غروب، شش هزار تومان. از او می پرسم که اگر باغش را دوست دارد، چرا اجازه ورود می دهد؟ می گوید: جنگ شمشیر می نماید سودای پول. کجاست پول؟ مجبورم پسر، به خاطر پول. می گوید کسی که اینجا را برای ماندن انتخاب نموده، باید قوانینش را بپذیرد؛ کرایه استفاده بدهد و باغ را هم خراب نکند. واللّه به من صد هزار تومان هم بدهند، در باغ کسی توپ بازی نمی کنم. ریشه درخت ها را اذیّت می نماید. باغ، یادگار پدر مرحومش یا به قول خودش گنج همّت اوست. البتّه عدّه ای هم گنج همّت دیگران زیاد برایشان اهمیّت ندارد. جلوتر که می رویم، تبر به دستی را می بینیم که بالای درختی رفته و رحم و مروّتی برای جمع کردن هیزم ندارد.

آسارا را رد می کنیم و چهار کیلومتری گچسر در قهوه خانه ای توقف می کنیم. راه زیادی تا دو راهی دیزین نداریم. به جهتی که مهمّ ترین پیست اسکی ایران را به جاده چالوس وصل می نماید. جاده فرعی شاه پل هم صد متری با ما فاصله دارد. همان جاده ای که طبیعت دوستان و غارنوردان را به سمت غار یخ مراد می برد؛ غاری حوالی روستای آزادبر و روستای کهنه ده در منطقه گچسر با دهانه ای که سه متر پهنا و هشت متر ارتفاع دارد. برترین زمان برای دیدن این غار زیبا، ماه های اسفند و فروردین است که قندیل های بسیار زیبای آن در برترین شرایط به سر می برند. البتّه یک نکته مهمّ برای گردشگران، بازدید کامل از این غار احتیاج به وسایل حرفه ای غار نوردی دارد. صاحب قهوه خانه کنارمان می نشیند و کوه رو به رو را نشان می دهد، سینه این کوه را که پنچ، شش ساعت بروید، به کرچان می رسید. بلندترین و معروف ترین قلّه این حوالی البرز. از آن بالا نه تنها دریا پیداست که در شب، چراغ های حضرت عبدالبزرگ تهران هم معلوم است. ما امّا جاده را ادامه می دهیم تا بلندترین و معروف ترین تونل جاده چالوس؛ تونل کندوان.

تونل پیر

جهت را که جلوتر می رویم، هفت کیلومتر بعد از گچسر، به تونل یازدهم می رسیم با نام خاطره انگیزش کندوان. روزگاری صف بلندی از اتومبیل ها منتظر سبز و قرمز شدن چراغ بالای تونل 73 ساله کندوان می شدند تا اجازه ورود بگیرند. این تونل 1883 متری تا سال 1374 که برای عملیات تعریض بسته شد، یک طرفه بود. برای همین راهنمایی و رانندگی منطقه مجبور بود اتومبیل ها را سِری به سِری از محور شمال به جنوب و جنوب به شمال داخل تونل راهنمایی کند ولی حالا ما به راحتی از آن می گذریم. کارگران و مهندسان 77 میلیارد ریال را برای هفت سال روی این تونل هزینه کردند تا عملیّات تعریضش تمام گردد. احتمالاً در روزگار ترافیک کندوان، آش فروشی های ورودی این تونل از این که امروز هستند هم سرشان شلوغ تر بوده است.

قبل تر از تونل کندوان هم بازار گُل های رنگارنگ است: بعد ازتونل شماره 10، صد متری مانده به جهت فرعی به سمت روستای گرماب؛ انبوهی از لاله و نرگس و سُنبل برای فروش. چایخانه سنتی نوبند و رستوران غذاهای ایرانی لوشا که زیر نظر سازمان میراث فرهنگی البرز است هم کنار جاده قرار دارند.

با اینکه کندوان برای خیلی از مسافران روز آدینه پایان سفر است و برگشت به کرج یا تهران؛ اما از شلوغی جهت به سمت چالوس هنوز چیزی کم نشده. گرچه پیچ ها خطرناک تر و درّه ها عمیق تر شده اند. به راهی یوش در 45 کیلومتری مرزن آباد می رسیم که راهی است فرعی به سمت روستای زادگاه نیما یوشیج و طبیعت منحصر به فردش. دو راهی را که رد می کنیم، سیاه بیشه خودنمایی می نماید؛ پیچ در پیچ و سبز، پر از رستوران و کافه و قهوه خانه تا سد سیاه بیشه که راهی فرعی به امامزاده حسن (ع) دارد. پیش تر می رویم و کنار هفت برادران توقف می کنیم برای عکاسی. مثل همواره کنار هم هستند؛ پنج تخته سنگ بزرگ و دو تخته سنگ کوچک در یک ردیف. تخته سنگ هایی که نوید رسیدن به یکی از زیباترین قسمت های جاده چالوس را به ما می دهند؛ گردنه هزار چم.

هزار چم پر پیچ و خم

جاده چالوس است و هزار چم اش. یک جورهایی درست می گوید محمد. کنار اولین پیچ این گردنه زیبا با دوستانش نشسته تا عکس یادگاری بگیرد. آبشار آن سوی کوه را نشانم می دهد و می گوید زیبایی اش گولشان زده که صبر نمایند و اینجا عکسی بگیرند. محمّد که خودش بچه شهسوار است، جاده چالوس را نامردترین و قشنگ ترین جاده توصیف می نماید. وصفی که کاملاً برازنده هزار چم است. پیچ در پیچ دل کوهستان البرز را پایین می رویم و درخت و آب همراهی مان می نماید. کوچک ترین اشتباه در این گردنه می تواند آخرین اشتباه باشد. پیچ های جاده ما را با خود به پایین می کشند تا کف هزار چم که زیباترین نقطه گردنه است. طبیعت سبز دو طرف جاده روی سینه کوه کشیده شده و بالا رفته. کمی جلوتر به آبشار سوزنی کف هزار چم در سمت راست جاده می رسیم. آبی که از بالای کوه سرازیر شده، سوزن سوزن از لابه لای گیاهان پایین می ریزد و زیبایی چشم انداز را دو چندان می نماید. نور بخش زرگر هم مثل همه این سال ها در دو فصل آغازین سال مشغول کاسبی معروفش است؛ شیشه های دوغ خنکی که زیر آب آبشار سوزنی گذاشته، خیلی ها را مثل ما وادار به توقف می نماید.

پایان جهت

هزار چم تا مرزن آباد 40 کیلومتری راه است و ما باید با سرعت بیشتری برانیم تا قبل از ساعت چهار بعد ازظهر که جاده یک طرفه می گردد، این شهر را رد کنیم. یکی دو کیلومتری مانده به مکارود جاده فرعی سمت چپ نوید رفتن به روستای دلیر می دهد؛ 25 کیلومتر جهت فرعی به این روستای زیبا و آبگرم آن. ما اما مکارود را رد می کنیم و به مرزن آباد می رسیم تا فقط 25 کیلومتر با چالوس و پایانی جاده فاصله داشته باشیم. خیالمان که راحت می گردد، ناهار را دیر وقت ولی با اشتها در شهر می خوریم. شهر مرزن آباد راهی به کلاردشت دارد؛ یکی از مهم ترین منطقه ها گردشگری مازندران؛ منطقه ای تاریخی و مشتمل بر چندین پارچه آبادی با جنگل های انبوه و سر سبزی مثل عباس آباد، رودخانه آبرود، کوه های کم ارقفاع و بلندی مثل علم کوه و تخت سلیمان.

چهار، پنج کیلومتر بعد از مرزن آباد، جاده فرعی سمت چپ نوید ملاقات از دریاچه ولشت می دهد؛ دریاچه آب شیرینی در 14 کیلومتری جاده چالوس و در حدود 20 هکتار وسعت که چشم انداز زیبا و آب زلال آن خیلی ها را به آنجا می کشد. ما البته همچنان در جاده چالوس پیش می رویم. از پارک جنگلی زیبای فین می گذریم و جهت ورودی به کاخ چایخوران در شش کیلومتری شهر چالوس را هم پشت سر می گذاریم تا تابلوی به شهر چالوس خوش آمدید پایانی سفر را به ما اعلام کند. پایانی بلوار تختی در شهر چالوس، دریای خزر است و محلی برای نشستن رو به روی آن. از میانه البرز گذشته ایم و به دریا رسیده ایم. آدینه شب است و مسافری از تهران یا کرج نمی بینیم. گردشگران راه خانه شان را گرفته اند تا شنبه صبح سر کار باشند. البته وقت هایی هم هست که اقامت، اجباری می گردد؛ مرتضی و دوستانش بی علت نیست که ساحل چادر بر پا نموده اند. اتومبیل شان شیشه دودی بوده و کف آن زیادی نزدیک به زمین، برای همین هم پلیس چالوس اتومبیل را به پارکینگ برده و آنها هم مجبور لذت بردن از سفرند. چه لذتی بالاتر از دیدن دریا؟ ما هم کنار آنها می نشینیم و به دریا چشم می دوزیم.

منبع: سرزمین من، شماره 3

منبع: راسخون
انتشار: 22 آذر 1400 بروزرسانی: 22 آذر 1400 گردآورنده: russiaro.ir شناسه مطلب: 2198

به "ترانه ای به نام جاده چالوس" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ترانه ای به نام جاده چالوس"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید